مجازات پزشکانی که سقط جنین انجام می‌دهند؛ از اخطار تا زندان سیما فردوسی: آسیب‌های ناشی از طلاق عاطفی بسیار مخرب‌تر از طلاق رسمی است هزینه سفر کربلا دوباره گران شد برف محور درگز - قوچان در خراسان رضوی را لغزنده کرد | مه گرفتگی در جاده مشهد -کلات (۸بهمن ۱۴۰۳) ساخت ریزتراشه دانش‌بنیان برای احیای حس شنوایی ناشنوایان مصرف دخانیات در بین دختران ۱۳۳ درصد افزایش یافت سرانه فضای آموزشی در حاشیه شهر مشهد ۱.۹ مترمربع است هشدار پلیس راهور: در ۴۸ ساعت آینده، از سفر غیرضروری پرهیز کنید آزادی ۹ زندانی جرائم غیرعمد تایبادی در قالب پویش نذر هشتم امانت داری کلامی چیست و چطور می توانیم رازنگه دار باشیم؟ | رمز رازداری علت کاهش قابل توجه حقوق بازنشستگان بهزیستی چه بود؟ افزایش بی‌رویه قیمت دارو | شوک دارویی به بیماران بازگرداندن بیش از نیم میلیون تبعه غیرمجاز افغانستانی از مرز دوغارون طی ۱۰ماهه نخست ۱۴۰۳ برنامه عملیاتی جدید وزارت آموزش و پرورش برای پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی مصرف سیگار و مواد دخانی، میزان باروری زنان را کاهش می‌دهد معرفی ورزش‌های مفید برای مبتلایان به دیابت استرداد متهم به کلاهبرداری ۴۶ میلیاردی به کشور تعداد دانشجویان مسموم دانشگاه فرهنگیان پیشوا به ۱۰۱ نفر رسید (۸ بهمن ۱۴۰۳) درخواست بازنشستگان تأمین اجتماعی برای پرداخت هرچه سریع‌تر معوقات متناسب‌سازی | جامعه بازنشستگان تاب‌آوری این گرانی‌ها را ندارد تهیه اطلس آسیب‌های اجتماعی در دستور کار وزارت آموزش و پرورش پرونده میلیاردی مهریه در شورای حل اختلاف مشهد به سازش ختم شد دادستان کل کشور در مشهد مطرح کرد: تسهیل پذیرش وثایق در راستای کاهش جمعیت کیفری | ارسال لایحه نحوه برگزاری تجمعات به معاونت حقوقی قوه قضاییه هزینه درمان اعتیاد زنان نیازمند رایگان شد تیراندازی با سلاح جنگی در یک قهوه‌خانه در میدان هفت تیر تهران (۸ بهمن ۱۴۰۳) تعرفه‌های جدید ثبت ازدواج و طلاق اعلام شد پزشکان در هر نسخه بیش از ۱۰ قلم آزمایش تجویز می‌کنند جوان مرگ مغزی به ۴ بیمار زندگی دوباره بخشید (۸ بهمن ۱۴۰۳) معاون فرهنگی، اجتماعی و زیارت استانداری خراسان رضوی: در نوروز ۱۴۰۴، ماندگاری زائر در مشهد بیشتر از سال‌های گذشته خواهد بود شرایط جدید صدور گواهینامه رانندگی اعلام شد پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۸ بهمن ۱۴۰۳) | تقویت سامانه ناپایدار و بارش برف و باران طی فردا درگیری بر سر شرط‌بندی، منجر به قتل زن جوان شد
سرخط خبرها

با دستگیری متهمان پرونده «کشف جسد در نیزار» صحنه جنایت بازسازی شد | متهم: کشتم تا با زنش ازدواج کنم

  • کد خبر: ۳۱۳۰۷۴
  • ۰۸ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۴
با دستگیری متهمان پرونده «کشف جسد در نیزار» صحنه جنایت بازسازی شد | متهم: کشتم تا با زنش ازدواج کنم
هجدهم دی ماه امسال با کشف جسد راننده تاکسی اینترنتی درون خودرویش در نیزار‌های اطراف جاده کنه بیست، پیگیری این پرونده با دستور قاضی وحید خاکشور، بازپرس جنایی، به کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی سپرده شد.

به گزارش شهرآرانیوز؛ هجدهم دی ماه امسال با کشف جسد راننده تاکسی اینترنتی درون خودرویش در نیزار‌های اطراف جاده کنه بیست، پیگیری این پرونده با دستور قاضی وحید خاکشور، بازپرس جنایی، به کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی سپرده شد. پس از کشف هویت این فرد به نام «محمود. ج» سروان آرمین منفرد (افسر پرونده) تحقیقات جنایی را آغاز کرد.

در ادامه تیم رسیدگی کننده پرونده به یافته‌هایی رسیدند که نشان می‌داد سمانه، همسر متوفی، با فردی دیگر به نام «جواد. ع» در این پرونده نقش داشته‌اند و با فراخواندن این افراد به پلیس آگاهی و ادامه تحقیقات مشخص شد که این زن ومرد با یکدیگر پانزدهم دی ماه نقشه قتل و حذف مرحوم را کشیده و پس از قتل این فرد از طریق خفه کردن، پیکر او را به نیزار منتقل کرده‌اند.

دیروز پس از پایان تحقیقات اولیه، متهمان به محل جرم که منزل مقتول بود، منتقل شدند تا صحنه جرم را بازسازی کنند و به پرسش‌های قاضی خاکشور پاسخ دهند.

جواد، متهم به قتل در برابر دوربین قوه قضائیه ایستاد و به پرسش‌های تخصصی پاسخ داد.

ماجرا از کی شروع شد؟

همسرم اتباع بود و یک سال است جدا شده‌ایم و در مراحل آخر طلاق بودیم و در این مدت بچه هایم را ندیده‌ام که این اتفاق افتاد.

کی ازدواج کردید و علت جدایی تان چه بود؟

سال ۱۳۹۵ بود. همسرم مدارک داشت که با او ازدواج کردم بعد او را با کسی گرفتیم. تمام وسایل و خانه به نام همسرم بود و من از خانه بیرون آمدم و یک سال است که بچه هایم را ندیده‌ام. بعد از چند سال، در سال ۱۳۹۹ تلفنی با سمانه (همسر مقتول) آشنا شدم که بعد از چندوقت فهمیدم متأهل است؛ اما ارتباطم را ادامه دادم.

بعد چه شد؟

من داشتم کار‌های طلاق را انجام می‌دادم و به او هم گفتم که از همسرش جدا شود تا با هم ازدواج کنیم؛ اما نشد.

شما در این مدت کجا زندگی می‌کردی؟

خانه پدرم زندگی می‌کردم.

مرحوم مخالف طلاق همسرش بود؟

بله، می‌گفت: حاضرم بمیرم؛ ولی طلاق نمی‌دهم.

چه شد که تصمیم گرفتید او را بکشید؟

اول که قرار بود طلاق بگیرد؛ اما وقتی نشد، قرار شد که او را یک جوری از سر راه برداریم.

کی به این جمع بندی رسیدید؟

حدود دو ماه قبل.

قرار شد به چه صورت این کار را انجام دهید؟

قرار بود با گازگرفتگی یا قرص این کار را بکنیم که نشد. بعد تصمیم گرفتیم خفه اش کنیم.

روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟

ساعت ۱۲ ظهر بود که بیرون ایستاده بودم و سمانه به او قرص خواب داده و هوشیار نبود. تلفنی گفت که نتوانسته است با گازگرفتگی این کار را انجام دهد. بعد زنگ زد و گفت بیا داخل تا خفه اش کنیم.

بیرون منتظر چه بودی؟

داخل پارک منتظر بودم که خبر بدهد که آیا توانسته است با قرص یا گاز مرحوم را بکشد یا نه. بعد که گفت نتوانسته است، از من درخواست کرد به داخل خانه بروم.

وارد که شدی، چه اتفاقی افتاد؟

من درون هال بودم و مرحوم داخل اتاق خواب روی تخت خوابیده بود.

چه قرصی به او خورانده شده بود؟‌

نمی‌دانم، فقط به من گفت که یک قرص داده است و من نوع قرص را‌ نمی‌دانم. من وسط هال بودم که شال را دور گردنش بسته بود و من مردد بودم که این کار را بکنم یا نکنم.

شال کجا بود و چه کسی شال را دور گردنش بست؟

وارد که شدم، سمانه از داخل اتاق آمد بیرون، بعد رفت داخل و شال را دور گردنش بست و بعد من رفتم داخل اتاق.

چطور خفه اش کردی؟

شال را دور گردنش بسته بود و آماده بود، مرحوم نیز دمر خوابیده بود. من دوطرف شال را گرفتم و کشیدم. قبل از اینکه شال را بگیرم، برگشت رو به من کرد که با بالشت روی صورتش را گرفتیم که نبیند و بعد شال را کشیدم.

بالشت را چه کسی گذاشت روی صورتش؟

بالشت را خانم گذاشت روی صورتش که چهره من را نبیند و نشناسد.

***

از همان ابتدا شوهرم را دوست نداشتم

«سمانه. ج»، متهم بعدی این پرونده نیز وقتی دربرابر دوربین قوه قضائیه ایستاد، در پاسخ به سؤالات مقام قضایی، ریشه اختلاف با همسرش را از ابتدای ازدواج عنوان کرد.

چه شد که این تصمیم را گرفتید؟

من که با شوهرم ازدواج کردم، شانزده ساله بودم. اصلا شوهرم را دوست نداشتم. بار‌ها این موضوع را به خانواده خودم و همسرم گفتم؛ ولی من را به زور برای عقد بردند. من حتی موقع ازدواج به خودش هم گفتم: «محمود من اصلا دوستت ندارم» که گفت «عشق کم کم به وجود می‌آید»؛ بعد گذشت و من حتی وقتی که عقد کردیم، حدود یک ماه و نیم پیشش نمی‌رفتم، این قدر از او بدم می‌آمد.

حتی به مادرم گفتم «مامان! من دوستش ندارم»، گفت «عیب ندارد، زندگی خوب و شیرین می‌شود.» او حتی من را گول زد برای بارداری و آن قدر دل درد و حالت تهوع داشتم که رفتم دکتر و آزمایش دادم که مشخص شد چهارماهه باردار هستم. من نمی‌خواستم بچه را به دنیا بیاورم و به همسرم گفتم «من تو را دوست ندارم و‌ نمی‌خواهم بچه را به دنیا بیاورم» که گفت «بچه بیاوریم، ثمره زندگی مان است و تو به زندگی پایبند می‌شوی.»

خلاصه تمام زندگی مان همین طوری بود تا اینکه این آخری‌ها که با جواد آشنا شده بودم، به همسرم گفتم «محمود بیا از همدیگر جدا شویم. مهریه‌ام را‌ می‌بخشم، اموالم را به تو می‌دهم و بچه‌ها را هم اگر نخواستی، خودم می‌برم»، گفت «من را بکشی راحت ترم، من طلاقت نمی‌دهم.» گفتم «تا کی می‌خواهی به این زندگی ادامه بدهی؟»، گفت «نمی‌دانم، تا زمانی که هست»، گفتم «ولی این عشق یک طرفه است»، گفت «باشد، عیب ندارد؛ من راضی‌ام به این زندگی.» من تمام حس دوست داشتن و عشق را با جواد (متهم به قتل) تجربه کردم.

کی با جواد آشنا شدید؟

سال ۱۳۹۹ بود.

چطور آشنا شدید؟

اول در خیابان بود و من، چون نمی‌توانستم شماره بدهم، شماره خواهرم را دادم که سیم کارتش پیش من بود. بعد هم ادامه دادیم تا اینکه قرار شد من طلاق بگیرم. هر چه به شوهرم می‌گفتم، قبول نمی‌کرد که جواد پیشنهاد داد بیا کلکش را بکَنیم.

کی این تصمیم را گرفتید؟

دو ماه قبل بود، می‌گفت بیا کلکش را بکَنیم. این از تو دست برنمی دارد. من هم می‌گفتم خُب، ولی فکر می‌کردم الکی می‌گه و‌ می‌گفتم باشه، باشه. تا اینکه روز حادثه می‌خواستیم برویم خانه خواهرم که شوهرم گفت: «من نمی‌آیم، دیروز خانه مادرت بودیم و هر روز مهمانی؟» کلا اخلاقش همین طور بود و با من و خانواده خیلی بداخلاق بود، اما با دیگران خیلی خوب بود؛ تا جایی که همه به سرش قسم می‌خوردند.

آن روز خانه بودیم که گفت می‌رود اسنپ کار کند و از خانه خارج شد؛ ولی هنور نرفته، برگشت و گفت: «دیشب نخوابیده‌ام و درد داشتم و قرصم را بده بخورم و بخوابم.» قرصش را دادم خورد، گفت «یک چایی هم برایم می‌گذاری؟» برایش چای گذاشتم و یک قرص هم داخل چایش انداختم.

چند وقت و چرا قرص مصرف می‌کرد؟

دوماهی بود که مصرف می‌کرد، علتش هم به خاطر نخوابیدن بود؛ اصلا نمی‌خوابید و پزشک برایش تجویز کرده بود.

چرا به او قرص دادی؟

قرص را دادم تا بیدار نشود و غرغر نکند؛ چون مدام بیدار می‌شد و به من و بچه‌ها گیر می‌داد. گفتم حالا که‌ می‌خواهد بخوابد، قرص اضافه بدهم تا تمام روز را بخوابد.

بعد چه شد؟

بعد به جواد زنگ زدم و پرسیدم: «کجایی؟ بیا اینجا به محمود قرص داده‌ام، خوابیده است.» قبول کرد و آمد خانه ما. او پیشنهاد داد بیا همین حالا کلکش را بکَنیم و بعد گفت «بیا خفه اش کنیم» که قبول کردم. بعد به من گفت: «برو شال را بینداز دور گردنش که اگر بیدار بود، من را نبیند.» محمود به پشت خوابیده بود و رفتم شال را انداختم دور گردنش، لباس‌های بیرونی هم تنش بود. بعد جواد آمد و شال را گره زد و خفه اش کرد.

ماجرای بالشت چه بود؟

جواد گفت «این تکان می‌خورد» که گفتم «بالشت را بگذارم روی سرش؟» که با سر تأیید کرد و من بالشت را گذاشتم روی صورتش؛ اما خیلی مقاومت نکرد و حدود پنج شش دقیقه بعد، همه چیز تمام شد.

بچه‌ها کجا بودند؟

پسرم خانه مادرم بود. همیشه اینستاگرام من دست دخترم است، او داخل پذیرایی روی مبل نشسته بود و داشت با اینستاگرام بازی می‌کرد.

بعد چه کار کردید؟

پتو را آوردیم و روی پتو گذاشتیم و تا جلوی در بردیم، بعد جواد بغلش کرد و گذاشت صندلی عقب ماشین. بعد هم بردیم جاده کنه بیست انداختیمش. من کمی جلوتر پیاده شدم و جواد او را برد و‌ نمی‌دانم چه کار کرد. بعد آمدیم کنار جاده و یک ماشین سوار شدیم و آمدیم.

شما ابتدای جاده پیاده شدید؟

داخل جاده خاکی هم رفتیم و نیزار را هم دیدم که یک دفعه یادم آمد شال توی ماشین مانده و جواد رفت شال را بیاورد. من و دخترم پیاده شده بودیم و وقتی جواد برگشت، گفت: «ماشین را هل داده‌ام و رفته درون نیزار.»

گوشی و سوئیچ ماشین را چه کار کردید؟

من نمی‌دانم و یادم نمی‌آید. بعد هم که آمدیم خانه به گوشی اش زنگ زدم و با خودم گفتم شاید زنده باشد و گوشی اش را جواب بدهد.

***

سوئیچ و گوشی را در بیابان انداختم

جواد در پاسخ به اینکه شال و سوئیچ و گوشی مرحوم را چه کردید؟ پاسخ داد: «شال را یادم نیست، ولی گوشی و سوئیچ را تکه تکه کردم و انداختم بیرون، سیم کارت و گوشی را توی مسیر شکستیم و انداختیم بیرون»؛  اما این موضوع با نتایج تحقیقات کارآگاهان پلیس آگاهی متفاوت بود و دو سه روز بعد از جنایت، تلفن زنگ می‌خورده است.

***

۲ روز پیش از جنایت

پیش از روز جنایت، زن جوان تلاش کرده بود تا مرحوم را به قتل برساند؛ ولی موفق نشده بود که به این قسمت هم پاسخ داد.

پنجشنبه قبلش مرحوم از سرکار می‌آید که شما اقدامی برای کشتنش انجام می‌دهید، آن اتفاق چه بوده است؟

شوهرم با جواد دوست بود و قرار بود که جواد یک وام برای ما جور کند؛ چون بدهی هایمان به بانک خیلی زیاد بود، قرار شد وام بگیریم. محمود از او خواست تا برایمان وام جور کند. قرار شد وام بگیریم، بعد یک دستگاه دریل از جواد گرفتیم. شوهرم تلفنی به جواد گفته بود: «من پنجشنبه زودتر از سر کار می‌آیم، شما هم بیا و مته و دریل را بیاور و درباره وام هم صحبت کنیم.»

جواد آمد درِ خانه را زد و آمد داخل، نیم ساعت بعد محمود آمد و در زد، وقتی فهمیدم محمود است، به جواد گفتم: «برو توی حمام قایم شو. اگر تو را ببیند، شر می‌شود.» گفت: «چرا؟ من که با او هماهنگ کردم.» گفتم: «من به او زنگ زدم و جواب تلفنش را نداده است. برو قایم شو، من موضوع را‌ می‌گویم.»

جواد رفت داخل حمام و محمود آمد و چای خورد و به او گفتم: «آقای "ع" اینجاست.» پرسید: «کجاست؟» گفتم: «داخل حمام قایمش کردم؛ چون اخلاق تو بسیار بد است و به همه چیز و همه کس شک داری، من این کار را کردم.» بعد جواد آمد و مته‌ها و دریل را با یک دستگاه وای فای داد و برای وام هم گفت که فقط نیاز به معرفی ضامن دارد.

شوهرم گفت: «باشد، من ضامن پیدا می‌کنم و به شما خبر می‌دهم.» بعد جواد رفت. آن روز محمود با من بحث کرد که چرا این آمده بود؟ چرا درون حمام قایم شده بود؟ و...؛ کلی با هم صحبت کردیم. ناهار خورد و خوابید و من با بچه‌ها و مادرم رفتیم خانه مادربزرگم. موقع رفتن، دخترم شیر اجاق گاز را باز کرد.

چرا باز گذاشت؟

کلا عادت بدی دارد، خانه مادرم هم قبلا همین کار را کرده است. من فهمیدم شیر اجاق گاز باز است، ولی نبستم. با خودم گفتم شاید خفه شود و بمیرد. وقتی بیدار شده بود، به من زنگ زد و گفت: «شیر گاز را باز گذاشته‌ای که من بمیرم؟» گفتم: «تو نمی‌میری»، کمی بحث کردیم و از من خواست به خانه بیایم.

اولش قبول نکردم که گفت: «اگر نیایی، خودم می‌آیم دنبالت» که خودم آمدم. باز دوباره قضیه جواد را پیش کشید و بعد به جواد پیام داد و آقای «ع» به محمود زنگ زد و با هم صحبت کردند. روز جمعه دوباره بحث کردیم و گفتم: «جواد دوست خانوادگی ماست، اگر بخواهم با کسی دوست شوم، یکی را پیدا می‌کنم که او را نشناسی و آدرس خانه اش را نداشته باشی.» قبول کرد و بعد به جواد پیام داد که «من دچار سوءتفاهم شده‌ام، ببخشید» که جواد هم جواب داد - این قسمت از پیام‌ها نیز با واقعیت متفاوت بود و افسر رسیدگی کننده به پرونده معتقد بود که این پیام‌ها ساختگی است و جواد پیش‌تر به آن اعتراف کرده است- اینجا به من گفت: «من تو را دوست دارم و حتی اگر به من خیانت کنی، باز هم تو را‌ می‌بخشم.» به او گفتم: «این عشق یک طرفه است و چند سال است داریم ادامه می‌دهیم» که دوباره بحثمان شد.

قصدتان از این کار چه بود؟

با جواد ازدواج کنم و محمود را بکشیم.

***

متهم به قتل نیز در پاسخ به این سؤال که «قصد شما از این کار چه بود؟» با صراحت اعلام کرد: قصدم این بود که جدا شود، اما ول کن نبود و‌ می‌خواستم به هم برسیم که به قصد کشتنش آمدم به خانه اش.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->